رودکی در روزگاری میزیست که یکی از بهترین دورههای تاریخ ایران و شاید بتوان گفت درخشانترین عصر تمدن ایران پس از پیدایش اسلام بود. تاریخ دقیق ولادت او مشخص نیست. به احتمال قوی در حدود سالهای 250 تا 265 قمری در یکی از روستاهای ناحیۀ رودک سمرقند به دنیا آمد. ظاهراً در دوران سیسالۀ سلطنت نصر بوده که رودکی به دربار سامانی راه یافته و به نخستین شاعر بزرگ زبان فارسی بدل شد. مسلم است که پیش از او شاعران فارسیزبان دیگری نیز بوده و برخی از آنها مانند مسعودی مروزی منظومههای بلندی چون شاهنامه هم میسرودهاند؛ ولی این شعرها در قیاس با اشعار برجای مانده از رودکی از حیث وزن و آهنگ و لفظ و معنا غالباً خام و ناهموارند. بخش اعظم اشعار و منظومههای رودکی را دست حوادث از میان برده است و امروزه فقط مقدار کمی از آنها که اندکی بیش از هزار بیت است موجود است. اما همین مقدار اندک به اندازهای شعر عالی و سنجیده است که سرایندۀ آنها را باید بیتردید شاعری توانا و بیبدیل محسوب کرد.
بخش مهمی از اشعار رودکی منظومههای داستانی او بودهاند که همه را در قالب مثنوی سروده بود. نخستین و مهمترین این مثنویها ترجمۀ کلیله و دمنۀ عربی ابن مقفع بود که بلعمی آن را به فرمان امیر نصر سامانی به فارسی ترجمه کرد و سپس رودکی ترجمۀ او را به نظم درآورد. از این منظومۀ طولانی که وزن آن همانند مثنوی معروف مولوی (فاعلاتن فاعلاتن فاعلن) بوده، اکنون فقط 129 بیت پراکنده بر جای مانده است که بعضی از آنها هم شاید به منظومۀ دیگر او یعنی سندبادنامه مربوط باشند که شاعر آن را هم مانند کلیله به نظم درآورده بود.
رودکی در سرودن قصیده و غزل استاد بوده است و ابداع بسیاری از اوزان شعر فارسی و از جمله وزن رباعی را به او نسبت دادهاند. تنوع وزنها و بحرهایی که رودکی اشعار خود را در قالب آنها سروده است، مبیّن استادی مسلّم او در فن عروض است. افزون بر این وی دارای آوازی خوش و صوتی دلکش و در موسیقی او را صاحب مهارتی عظیم دانستهاند.
فراوانی و گونهگونی سخنان و اندرزهای خردمندانه و حکیمانه در همین اندک مقدار باقی از اشعار رودکی بهحدی است که بتوان او را یکی از اندیشهوران و فرزانگان عصر خودش به شمار آورد. نکوهش جهان و شکوه از بیسامانی و ناپایداری آن از مضامینی است که در شعر رودکی فراوان تکرار شده است. ناصرخسرو که یک قرن از رودکی فاصله داشته است، به این نکته اینگونه اشاره میکند:
اشعار زهد و پند بسی گفتست آن تیرهچشم شاعر روشنبین
طولانیترین شعری که از رودکی برجای مانده، حمریۀ اوست؛ یعنی همان قصیدهای که با وصف شراب و مراحل تهیۀ آن آغاز میشود و رودکی آن را در مدح امیر ابوجعفر احمد بن محمد حاکم سیستان سروده و مطلعش این است:
مادر می را بکرد باید قهرمان بچۀ او را گرفت و کرد به زندان
دومین شعر بلندی که از او در دست است، قصیدۀ مشهوری است که با این بیت آغاز میشود:
مرا بسود و فرو ریخت هرچه دندان بود نبود دندان، لابل چراغ تابان بود
این قصیده را باید شرح احوال یا زندگینامۀ مبهم و مختصری دانست که شاعر در پایان عمر خود سروده است.
در تصویری که شعر رودکی از احوال آدمی و طبیعت به دست میدهد، همان تازگی و اصالت و طراوتی دیده میشود که گاهی در نگاه حیرتآلود و با این حال صمیمانۀ کودکان به جهان دیده میشود. واژهها و مفاهیم بکر و شفاف و دستنخوردهاند. تشبیهها و استعارهها ملموس و عینیاند و خواننده یا شنونده را به چاهسار ابهامها و ایهامها دور از ذهن در نمیاندازند. معشوق را با سادهترین خطابها میستاید و به شادی و شادخواری فرا میخواند:
گل بهاری! بت تتاری! نبید داری، چرا نیاری؟
نبید روشن چو ابر بهمن به نزد گلشن چرا نباری؟
در این کتاب مهمترین قصاید و غزلهای رودکی و برخی از قطعهها، مثنویها، ابیات پراکنده و رباعیات او عمدتاً بر اساس پژوهش گستردهای که سعید نفیسی دربارۀ احوال و آثار رودکی انجام داده است، آورده شده و واژهها و عبارتهای دشوار و نامهای خاص در ذیل صفحات توضیح داده شده است.